حأحاءةلغتنامه دهخداحأحاءة. [ ح َءْ ح َ ءَ ] (ع مص ) حأحاء بالتیس ؛ تکه را به آب خواند. (اقرب الموارد). مصدر این کلمه را درلغت نامه ها نیاورده اند و قیاساً مصدر حأحاءة است .
الحاحلغتنامه دهخداالحاح . [ اِ ] (ع مص ) ستیهیدن در سؤال و درخواست و طلب چیزی . (منتهی الارب ). درخواست کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زاری کردن و درخواستن و مبالغه کردن در کاری .
حاحونالغتنامه دهخداحاحونا. (اِخ ) نام یکی از پزشکان دوازده گانه ٔ یونانی است که آنان را چون بروج اثناعشر متصل بیکدیگر و سودمند میشمرده اند. (عیون الانباء ج 1 ص 34).
pipدیکشنری انگلیسی به فارسیپیپ، اختلال مزاج، خال، لکه، سیفلیس، سیفیلیس، دانه یا تخم میوه هایی مثل سیب، شکستن، سراز تخم دراوردن، شکستن و باز شدن
حأحاءةلغتنامه دهخداحأحاءة. [ ح َءْ ح َ ءَ ] (ع مص ) حأحاء بالتیس ؛ تکه را به آب خواند. (اقرب الموارد). مصدر این کلمه را درلغت نامه ها نیاورده اند و قیاساً مصدر حأحاءة است .
الحاحلغتنامه دهخداالحاح . [ اِ ] (ع مص ) ستیهیدن در سؤال و درخواست و طلب چیزی . (منتهی الارب ). درخواست کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زاری کردن و درخواستن و مبالغه کردن در کاری .
حاحونالغتنامه دهخداحاحونا. (اِخ ) نام یکی از پزشکان دوازده گانه ٔ یونانی است که آنان را چون بروج اثناعشر متصل بیکدیگر و سودمند میشمرده اند. (عیون الانباء ج 1 ص 34).
حبحابلغتنامه دهخداحبحاب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی حبحاب ، تابعی است . ازجعفربن برقان روایت کند. خود و پدرش ناشناسند. ابوحاتم هر دو را مجهول دانسته . ابن حبان دومین را در عداد ثقات