حمولاتلغتنامه دهخداحمولات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حمول . رجوع به حمول شود. || ج ِ حمولة : از مختلفات سلاح ها و آلات دیگر تا درفش و سوزن و حبال و مراکب و حمولات از براذین و جمال تعیین
حموللغتنامه دهخداحمول . [ ح َ ] (ع ص ) حلیم و بردبار. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). صابر و متحمل . (غیاث ) : چون آهن اگر حمول گردی زآه چو منی ملول گردی . نظامی .طلبکار باید صبور
براذینلغتنامه دهخدابراذین . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ برذون . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بمعنی ستور و اسب تاتاری . (آنندراج ) : از مختلف سلاحها و آلات دیگر تا درفش و سوزن و حبا
گزیدهلغتنامه دهخداگزیده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پسندیده . انتخاب کرده شده . (برهان ) (آنندراج ): خِلص ؛ خلاصه گزیده از هر چیزی . خلصان ، صرح ؛ خالص و بی آمیغ از هر چیزی و گزیده
شکاللغتنامه دهخداشکال . [ ش ِ ] (ع اِ) چدار و ریسمانی که بر دست و پای استر و اسب بدخصلت بندند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). ریسمانی که بر دست و پای اسب و شتر بر
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از