حمولفرهنگ مترادف و متضاد۱. بردبار، پرتحمل، پرشکیب، شکیبا، صابر، صبور ۲. سختجان، گرانجان ۳. بارکش ≠ کمطاقت
حموللغتنامه دهخداحمول . [ ح َ ] (ع ص ) حلیم و بردبار. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). صابر و متحمل . (غیاث ) : چون آهن اگر حمول گردی زآه چو منی ملول گردی . نظامی .طلبکار باید صبور
حموللغتنامه دهخداحمول . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَمل ، به معنی بار درخت . (منتهی الارب ). رجوع به حمل شود. || ج ِ حِمل . (آنندراج ). رجوع به حمل شود. || هودج ها. || شتران که بر آنها
هموللغتنامه دهخداهمول . [ هَُ ] (ع مص ) روان گردیدن اشک چشم کسی . || پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حَمُولَةًفرهنگ واژگان قرآنچارپايان بزرگسال( از اين جهت آنها را حموله ميخوانند که طاقت برداشتن حمل بار را دارند )
حمولاتلغتنامه دهخداحمولات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حمول . رجوع به حمول شود. || ج ِ حمولة : از مختلفات سلاح ها و آلات دیگر تا درفش و سوزن و حبال و مراکب و حمولات از براذین و جمال تعیین
حمولهلغتنامه دهخداحموله . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح َ ل َ ] (ع ص ) بارکش از شتر و خر و مانند آن . (منتهی الارب ). بار بر آن باشد یا نباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتری که بار میبرد. (اقرب الم
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) بارها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): گویند: حمولة علیها حُمولة. (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حِمل . (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود.
حمولاتلغتنامه دهخداحمولات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حمول . رجوع به حمول شود. || ج ِ حمولة : از مختلفات سلاح ها و آلات دیگر تا درفش و سوزن و حبال و مراکب و حمولات از براذین و جمال تعیین
حَمُولَةًفرهنگ واژگان قرآنچارپايان بزرگسال( از اين جهت آنها را حموله ميخوانند که طاقت برداشتن حمل بار را دارند )
حمولهلغتنامه دهخداحموله . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح َ ل َ ] (ع ص ) بارکش از شتر و خر و مانند آن . (منتهی الارب ). بار بر آن باشد یا نباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتری که بار میبرد. (اقرب الم
حمولةلغتنامه دهخداحمولة. [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) بارها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): گویند: حمولة علیها حُمولة. (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حِمل . (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود.