حمنانلغتنامه دهخداحمنان . [ ح َ ] (ع اِ) حمن . کنه های ریزه . (منتهی الارب ). حمنانة یکی آن . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). کنه ٔ خرد. (مهذب الاسماء). اول آن را قمقامه گویند که ک
حمنانةلغتنامه دهخداحمنانة. [ ح َ ن َ ] (ع اِ) یکی حمنان .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمنان شود.
حزنانگیزفرهنگ مترادف و متضاداندوهبار، اندوهزا، جگرسوز، حزنآلود، حزنآور، حزین، غمآلود، غمافزا، غمانگیز، غمبار ≠ سرورانگیز، طربانگیز
حمنانةلغتنامه دهخداحمنانة. [ ح َ ن َ ] (ع اِ) یکی حمنان .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمنان شود.
حمنلغتنامه دهخداحمن . [ ح َ ] (ع اِ) حَمنان . کنه های ریزه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حمنة یکی آن . (منتهی الارب ). اول قمقامه است که بسیار خرد و کوچک است سپس حمن و حمنان
قمنانةلغتنامه دهخداقمنانة. [ ق َ ن َ ] (ع اِ) کنه ٔ نوزاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و سپس به نام حمنانة و سپس قراد و سپس حَلَمَه گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حانانلغتنامه دهخداحانان . (اِخ ) (رحیم ) نه نفر به این اسم بودند: اول مردی معروف از بنیامینیان (اول تواریخ ایام 8:23)، دوم مردی از اولاد شاؤل (اول تواریخ ایام 8:38 و 9:44)، سوم