plug and playواژهنامه آزاد(واژۀ پیشنهادی کاربران) بَندوکار، بند و کار. دستگاههای "بَندوکار" پس از وصل به یک رایانه، بی نیاز به خاموش و روشن کردن رایانه کار می کنند. برای نمونه، موشی های
plugدیکشنری انگلیسی به فارسیپلاگین، دو شاخه، توپی، قاچ، سر، شیر، سوراخ گیر، در، قاش، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، برق وصل کردن، بستن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
plug inدیکشنری انگلیسی به فارسیپلاگین در، به برق وصل کردن، به پریز زدن، فهمیدن، دوشاخه را بسیم برق وصل کردن
طغرل بیکلغتنامه دهخداطغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةا
حموللغتنامه دهخداحمول . [ ح َ ] (ع ص ) حلیم و بردبار. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). صابر و متحمل . (غیاث ) : چون آهن اگر حمول گردی زآه چو منی ملول گردی . نظامی .طلبکار باید صبور
سال نولغتنامه دهخداسال نو. [ ل ِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سالی که از نو آغاز شود. سال جدید. و در ایران سال نو از آغاز فروردین یا حمل است : چو بودی سر سال نو فرودین که ر
دست بستهلغتنامه دهخدادست بسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) کسی که دستهایش را بسته باشند. کسی که دستانش مقید باشد. مقید. بندکرده . بسته دست . دست به زنجیر بسته . (ناظم الاطباء)
سندرهلغتنامه دهخداسندره . [س َ دَ رَ / رِ / س ِ رَ / رِ ] (اِ) راهی . لقیط. (شرفنامه ). حرامزاده . (برهان ) (صحاح الفرس ). ولدالزناء.زنیم . (اوبهی ). ناپاک زاده . سند. ناپاک زاد.