حمضیضلغتنامه دهخداحمضیض . [ ح َ ] (ع اِ) نوعی ترشک بری است . (ناظم الاطباء). نوع صغیر حماض است شبیه به سه برگه و در تنکابن ترشه و آش نامند.
حضیضلغتنامه دهخداحضیض . [ ح َ ] (ع اِ) سنگ . (منتهی الارب ). || پستی . (منتهی الارب ) (غیاث ) (منتخب ). || پستی زمین . نشیب زمین . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || پستی زمین در دامن
حضیضیلغتنامه دهخداحضیضی . [ ح ِض ْ ضی ضا ] (ع مص ) برانگیختن کسی را بر جنگ کسی . یاحُض بدان معنی است و حضیضی اسم است از آن . (منتهی الارب ).
حضیضیلغتنامه دهخداحضیضی . [ ح ُض ْ ضی ] (ع مص ) برانگیختن کسی را بر جنگ کسی . حُض . (متن اللغة). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
حمضیةلغتنامه دهخداحمضیة.[ ح َ ضی ی َ ] (ع ص ) ابل ... شتران باشنده در حمض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتری که درحمض چرا میکند. (اقرب الموارد). رجوع به حمض شود.