حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ] (اِخ ) ابن جابر. یکی از صحابه است و جد عبداﷲبن بدر بود. (قاموس الاعلام ). و رجوع به الاصابة شود.
حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ] (اِخ ) ابن حارثة الفزاری . یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمره ٔ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده . (ق
حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ح ُ ] (ع ص ) حُمر. ج ِ احمر. سرخ رنگ ها. || مردان بی سلاح در جنگ . (منتهی الارب ).
همرانلغتنامه دهخداهمران . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد که 94 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله و حبوب و توتون و کاردستی مردم گلیم بافی است
واثلیلغتنامه دهخداواثلی . [ ث ِ ] (اِخ ) حمران بن المنذر... که به گفته ٔبخاری از ابوهریره سماع کرده است . (لباب الانساب ).
پسر بکرلغتنامه دهخداپسر بکر. [پ ِ س َ رِ ب َ ] (اِخ ) ابن حمران . بروایت اصح وی مسلم بن عقیل را در کوفه شهید کرده سرش را به پیش عبیداﷲبن زیاد حاکم کوفه برد و تنش را از بام قصر بزیر
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ](اِخ ) ابن عبداﷲبن حمران رقی . ابوعلی اصفهانی ، حدیثهایی از وی آمده است . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 277).