حمامةلغتنامه دهخداحمامة. [ ح َ م َ] (ع ص ، اِ) یکی حمام . و آن کبوتر و هر مرغ طوق دار است و مذکر و مؤنث در حمامه یکسان است مانند حیة. رجوع به حمام شود. || میانه ٔ سینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن جمیله . (منتهی الارب ). زن قشنگ و زیبا. (از اقرب الموارد). || برگزیده از شتران و گو
حمامهلغتنامه دهخداحمامه . [ ] (اِخ ) نام یک قصبه و اسکله ای است در ساحل شرقی تونس و 3000 تن نفوس دارد. روغن زیتون و گندم از این محل صادر میشود. یک سور گرداگرد وی را فراگرفته در بیرون سور باغها و بستانهای دلگشا و باصفا دارد ونیز بناهای عالی در آن مشاهده میگردد
همامةلغتنامه دهخداهمامة. [ هََ م َ ] (ع مص ) پیر شدن .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به همومة شود.
همامیهلغتنامه دهخداهمامیه . [ هَُ می ی َ ] (اِخ ) شهری بین واسط و خوزستان و از اعمال واسط است و نهری دارد که منشعب از دجله می باشد. منسوب به همام الدولةبن مزید است . (معجم البلدان ). شهری است به واسط همام الدوله منصور دبیس را. (منتهی الارب ).
امامهلغتنامه دهخداامامه . [ اَم ْ ما م َ ] (اِخ ) (بالا و پایین ) دهی است ازدهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، واقع در ده هزارگزی شمال باختری گلندوک و پنج هزارگزی خاور راه شوسه ٔ شمشک . کوهستانی و سردسیر است و 2320 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و
حمامةالمسجدلغتنامه دهخداحمامةالمسجد. [ ح َ م َ تُل ْ م َ ج ِ ] (اِخ ) لقب عبدالملک بن مروان اموی بود پیش از رسیدن بخلافت . و او پیوسته در مسجد بودی و قرآن خواندی و چون خلافت یافت مصحف از دست بنهاد و گفت : هذا فراق بینی و بینک .
حمامةالمسجدلغتنامه دهخداحمامةالمسجد. [ ح َ م َ تُل ْ م َ ج ِ ] (اِخ ) لقب عبدالملک بن مروان اموی بود پیش از رسیدن بخلافت . و او پیوسته در مسجد بودی و قرآن خواندی و چون خلافت یافت مصحف از دست بنهاد و گفت : هذا فراق بینی و بینک .
رجل الحمامةلغتنامه دهخدارجل الحمامة. [ رِ لُل ْ ح َ م َ ] (ع اِ مرکب ) گاوزبان . (ناظم الاطباء). شنجار. (منتهی الارب ). انخوی . حمیراء. رجل الحمام . (یادداشت مرحوم دهخدا). به اندلس شنجار را گویند. (از مفردات ابن بیطار). و رجوع به شنجار و ماده ٔ قبل شود.