حلیفلغتنامه دهخداحلیف . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) هم سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم قسم . || هم عهد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). آنکه با تو عهد کرده باشد. هم
حلیفةلغتنامه دهخداحلیفة. [ ح ُ ل َ ف َ ] (ع اِ) تخم دوایی است که آنرا بفارسی آهو دوستک خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
حلیفهلغتنامه دهخداحلیفه . [ ح ُ ل َ ف َ ] (اِخ ) (ذوالحیه ) موضعی است بر شش میل از مدینه ٔ منوره و آن آب بنی جشم و میقات اهل مدینه و شام باشد. (ازمنتهی الارب ). و رجوع به مناسک ف
ذنب الحلیفلغتنامه دهخداذنب الحلیف .[ ذَ ن َ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) در معجم البلدان این صورت بی ضبط حرکات آمده است و گوید: آبی است از بنی عقیل .
حلیفةلغتنامه دهخداحلیفة. [ ح ُ ل َ ف َ ] (ع اِ) تخم دوایی است که آنرا بفارسی آهو دوستک خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
حلیفهلغتنامه دهخداحلیفه . [ ح ُ ل َ ف َ ] (اِخ ) (ذوالحیه ) موضعی است بر شش میل از مدینه ٔ منوره و آن آب بنی جشم و میقات اهل مدینه و شام باشد. (ازمنتهی الارب ). و رجوع به مناسک ف
ذنب الحلیفلغتنامه دهخداذنب الحلیف .[ ذَ ن َ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) در معجم البلدان این صورت بی ضبط حرکات آمده است و گوید: آبی است از بنی عقیل .