حلوانلغتنامه دهخداحلوان . [ ح ُ ] (اِخ ) نام شهری است پرنعمت . (شرفنامه ٔ منیری ). شهر کوچکی است در قهستان نیشابور و آن آخر حدود خراسان از جانب اصفهان است . (از معجم البلدان ).
حلوانلغتنامه دهخداحلوان . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری . دارای 330 تن سکنه می باشد. از چشمه مشروب میشود. م
حلوانلغتنامه دهخداحلوان . [ ح َ ] (اِخ ) مرکز دهستان حلوان بخش طبس شهرستان فردوس ، محلی جلگه و گرمسیری است ، دارای 540 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، خرما، پنبه و ارزن
حلوانلغتنامه دهخداحلوان . [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال باختری بخش واقعو از 11 آبادی تشکیل میشود. مجموع جمعیت آن 1140 تن است . این دهست
حلوانلغتنامه دهخداحلوان . [ ح ُ ] (اِخ ) روستایی است ازتوابع مصر که میان آن و فسطاط از جانب صعید مشرف برنیل دو فرسنگ فاصله است . در این روستا دیر مشهوری است . نخستین کسی که آنرا
هلوآنلغتنامه دهخداهلوآن . [ هََ ] (اِخ ) محلی است بین تنکابن و ییلاقات سه هزار که بارانداز مسافران ییلاق است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
حلوانی خلیجیلغتنامه دهخداحلوانی خلیجی . [ ح ُ خ َ ] (اِخ ) احمدبن احمد اسماعیل . ملقب به شهاب الدین . از علمای شافعی است که به سال 1308 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- الاشارة الاَّصفیة.
انجیر حلوانیلغتنامه دهخداانجیر حلوانی . [ اَ رِ ح َل ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تین حلوانی . زنبور. از درختان صحرایی است و نوعی از انجیر باشد. (یادداشت مؤلف ).
حلوانی خلیجیلغتنامه دهخداحلوانی خلیجی . [ ح ُ خ َ ] (اِخ ) احمدبن احمد اسماعیل . ملقب به شهاب الدین . از علمای شافعی است که به سال 1308 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- الاشارة الاَّصفیة.