حلمتانلغتنامه دهخداحلمتان . [ ح َ ل َ م َ ](ع اِ) حس بویها بدان دو فزونی است که چون دو سر پستان از پیش دماغ بیرون آمده است و طبیبان او را حلمتان گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع
حرمتفرهنگ نامها(تلفظ: hormat) (عربی) احترام ؛ (در قدیم) اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی ، دوری از زشتیها و به جای آوردن حقوق که رعایت آنها واجب دانسته شده است .
حلمتانلغتنامه دهخداحلمتان . [ ح َ ل َ م َ ](ع اِ) حس بویها بدان دو فزونی است که چون دو سر پستان از پیش دماغ بیرون آمده است و طبیبان او را حلمتان گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع
پای سنگلغتنامه دهخداپای سنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) معیار. (مهذب الاسماء). || آنچه برای تساوی دو کفه در ترازو نهند. (فرهنگ رشیدی ). پارسنگ : لیک در میزان حلمت کم بود ازپای سنگ . کاتبی
اندروایلغتنامه دهخدااندروای . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) سرگشته و حیران . (برهان قاطع). سرگشته و حیران و سرگردان . (ناظم الاطباء). اندربای : شادمان باد و تن آسان و بکام دل خویش دشمنان را
ذرهلغتنامه دهخداذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوی
ابوبحرلغتنامه دهخداابوبحر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت احنف ضحاک بن قیس بن معویةبن حصین بن عباده ، مشهور بحلم . از اکابر تابعین . او زمان رسول صلوات اﷲعلیه را دریافت لکن بشرف صحبت ن