حلقه نامزدیفرهنگ انتشارات معین( ~ زَ) (اِمر.) حلقه ای معمولاً از طلا که مرد و زن در هنگام نامزدی در انگشت یکدیگر کنند.
حلقة نامزدیگویش اصفهانی تکیه ای: halqa طاری: halqa طامه ای: halqa طرقی: halqa کشه ای: halqa نطنزی: halqa
حلقة نامزدیگویش خلخالاَسکِستانی: angištali دِروی: angištali شالی: anguštali کَجَلی: ângušta کَرنَقی: halqa کَرینی: payvandiya angušta کُلوری: angištali/ nəšân گیلَوانی: halqa لِردی:
حلقۀ نامزدیگویش کرمانشاهکلهری: kelwânek گورانی: kelwânek سنجابی: kelwânek کولیایی: kelwânek زنگنهای: kelwânek جلالوندی: kelwânek زولهای: kelwânek کاکاوندی: kelwânek هوزمانوندی: kelwâ
حلقهفرهنگ انتشارات معین(حَ قِ) [ ع . حلقة ] (اِ.) 1 - هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد. 2 - دایره . 3 - انجمن ، مجلس ، گروه . 4 - زره .
نامزد کردنلغتنامه دهخدانامزد کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین کردن . انتخاب کردن . گزیدن : یکی لشکری نامزد کرد شاه کشید آنگهی تور لشکر به راه . فردوسی .چو آمد ز پهلو برون پهلوان
نامزدیلغتنامه دهخدانامزدی . [ زَ ] (حامص مرکب ) نامزد بودن .- جشن نامزدی ؛ مراسمی که نامزد شدن پسر و دختر جوان را برپا کنند. آئینی که پیش از ترتیب مجلس عقد برپای دارند و در آن زن
حلقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هرچیز گرد و دایرهشکل: حلقههای زنجیر.۲. نوعی انگشتر ساده که بهویژه به نشانۀ نامزدی یا متٲهل بودن بهدست میکنند.۳. واحد شمارش برخی چیزهای گرد: یک حلقه لاست
handfastدیکشنری انگلیسی به فارسیدست کم، پیمان عروسی، حلقه، پیمان عروسی بستن با، چسبیدن، دستبند زدن، دست نامزدی