حلقهفرهنگ انتشارات معین(حَ قِ) [ ع . حلقة ] (اِ.) 1 - هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد. 2 - دایره . 3 - انجمن ، مجلس ، گروه . 4 - زره .
حلقةدیکشنری عربی به فارسیحلقه , حلقه طناب , گره , پيچ , چرخ , خميدگي , حلقه دار کردن , گره زدن , پيچ خوردن , زنگ زدن , احاطه کردن
حلقةلغتنامه دهخداحلقة. [ ح َ ل َ ق َ ] (ع اِ) ج ِ حالق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حالق شود.
انگشتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) هریک از اجزای متحرک پنجۀ دست و پای انسان که بر سر آنها ناخن روییده است.۲. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول به اندازۀ ۱۵ تا ۲۰ میلیمتر.۳. [عامیانه،
اردشیر بابکانلغتنامه دهخدااردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن
ارمانوسلغتنامه دهخداارمانوس . [ ] (اِخ ) سردار و قیصر روم در جنگ با آلب ارسلان سلجوقی در سنه ٔ 463 هَ . ق . سلطان آلب ارسلان که معموره ٔ عالم را در حیطه ٔ تصرف داشت بجانب عراق عرب
طغرل بیکلغتنامه دهخداطغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةا