حلتیتلغتنامه دهخداحلتیت . [ ح ِ ] (ع اِ) صمغ اشترغاز. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). انگزه . (منتهی الارب ). انگوزه . انقوزه . صمغ انجذان . (مفاتیح ) (قانون ابوعلی سینا). و آن بر دو صنف
حلبیتالغتنامه دهخداحلبیتا. [ ح َ ] (ع اِ) بقلة الحمقاء البریة نوعی گیاه است به نام فرفخ و محرف این کلمه جلبیثاست . (از فرهنگ فارسی معین ).
مسقسطسلغتنامه دهخدامسقسطس . [ ] (اِ) برگ حلتیت . (ابن البیطار). اما ممکن است غلط باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
انقوزهلغتنامه دهخداانقوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . منتن . انگدان منتن . (یادداشت مؤلف ). انغوزه . مثل :- انقوزه در قند خورانیدن ؛ بصورت و ظاهری نیک ، کسی را زیان و آسیبی رس
انگزهلغتنامه دهخداانگزه . [ اَ گ ُ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . حلتیث . حلتیت المنتن . انقوزه . و آن شیره ٔ ساق گلپر باشد که چون افیون از خشخاش به تیغ زدن حاصل کنند. (یادداشت مؤلف ).