حقلغتنامه دهخداحق . [ ح َق ق ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (تعریفات ) (کشاف اصطلاحات الفنون ).
حقلغتنامه دهخداحق . [ ح َق ق ] (ع ص ، اِ) ثابت . (منتهی الارب ). ثابت که انکار آن روا نباشد. (تعریفات ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || موجود ثابت . (منتهی الارب ). || نزد صوفیه ح
حقلغتنامه دهخداحق . [ ح َق ق ] (ع مص ) راست کردن سخن . || درست کردن وعده . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || درست کردن و درست دانستن . یقین نمودن . (منتهی الارب ). || ثابت شدن . (کش
حامورابیلغتنامه دهخداحامورابی . (اِخ )ششمین پادشاه از اولین سلسله ٔ پانزده نفری سلاطین بابل و مؤسس و بانی حقیقی وواقعی مملکت بابل . قانون حامورابی قدیم ترین قوانینی است که تا امروز
خدافروشانلغتنامه دهخداخدافروشان . [ خ ُ ف ُ ] (اِ مرکب ) فروشندگان حق تعالی . در آن کنایه است از صوفیان زراق که بظاهر خود را بیارایند. (برهان قاطع). || ریاکاران و آنان که در ظاهر متد
بیعلغتنامه دهخدابیع. [ ب َ ] (ع مص ) بیعة. مبیع.خریدن و فروختن (از اضداد). (از منتهی الارب ). پرداخت ثمن و دریافت مثمن یا بعکس (از اضدادست ). (از اقرب الموارد). خریدن و فروختن
اختیارنامة فروشput optionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختیارنامه که در آن به فروشنده این حق داده میشود تا مقدار معینی از کالا یا سهام یا اوراق بهادار را به قیمت معین در تاریخ مشخص به فروش برساند
دلوکلغتنامه دهخدادلوک . [ دُ ] (ع مص ) فروشدن آفتاب یا زردرنگ گردیدن یا برگشتن . (از منتهی الارب ). بگشتن آفتاب بوقت زوال و فروشدن آن . (از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).