حق العبورلغتنامه دهخداحق العبور. [ ح َق ْ قُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) راهداری . حق زنجیر . || ترانزیت . (فرهنگستان ).
حق العبورفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپولی که برای گرفتن اجارۀ عبور از جایی یا کشوری پرداخت میشود؛ ترانزیت.
راهداریلغتنامه دهخداراهداری . (حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل راهدار. محافظت و نگاهبانی و پاسبانی راه .(ناظم الاطباء). شغل راهدار. (یادداشت مؤلف ). کار گمرکچی . (یادداشت مؤلف ). || (م
ابوالحسنلغتنامه دهخداابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عمربن محمدبن الحسن الحربی القزوینی . یکی ازکبار صالحین . اصل او از قزوین و مولد وی بمحرم سال 360 هَ . ق . در بغداد
راهسازیلغتنامه دهخداراهسازی . (حامص مرکب ) عمل راهساز. ساختن راه . کشیدن راه . عمل ساختن جاده های عمومی .تاریخچه : بطوری که میدانیم انسان ابتدا در حالت انفراد میزیسته و بعداً بتدری
راهلغتنامه دهخداراه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجم