حقوق زنانwomen's rightsواژههای مصوب فرهنگستانحقوقی که از برابری قانونی و اجتماعی زنان و مردان طرفداری میکند
کیک فنجانیcup cake, fairy cake, patty cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک اسفنجی کوچک و گردی که در قوطیهای مسی جداگانه یا قالبهای کاغذی پخته میشود
کیک اسفنجیsponge cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک متخلخل و سبک تهیهشده از آرد خودورا و شکر و تخممرغ زده و طعمدهندهها
فمینیسم موج دومsecond-wave feminismواژههای مصوب فرهنگستاندومین دورۀ مبارزات زنان که در دهۀ 1960، با توجه مجدد به مسائل زنان، با دو گرایش حقوق زنان و آزادی زنان شکل گرفت
فمینیسم اسلامیIslamic feminismواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از فمینیسم که مفهومی بدیل از حقوق زنان در اسلام به دست میدهد و بر رجوع به منابع اصلی و خوانش و تفسیر خود زنان از متون مقدس استوار است
خانوادهلغتنامه دهخداخانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به ا
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح َق ْقو ] (اِخ ) (بمعنی حفره ، خندق ). شهری بود که در حدود اشیر و نفتالی واقع بود. (یوشع 10:34). و الاَّن آنرا یاقوق گویند و در طرف شمال دریای جلیل بمسافت 7 میل به
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُق . به معنی خانه های عنکبوت . || ج ِ حقه . || ج ِ حَق . (منتهی الارب ). حقها. سزاها. پاداشها. واجبات : دولت حقوق من بتمامی ادا کندهرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم . مسعودسعد.اگر مواضعحقوق ب
حقوقفرهنگ فارسی عمید۱. دستمزدی که معمولاً بهصورت ماهیانه از سوی کارفرما به کارگر یا کارمند پرداخت میشود.۲. دانش شناسایی و بررسی قانون.
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح َق ْقو ] (اِخ ) (بمعنی حفره ، خندق ). شهری بود که در حدود اشیر و نفتالی واقع بود. (یوشع 10:34). و الاَّن آنرا یاقوق گویند و در طرف شمال دریای جلیل بمسافت 7 میل به
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُق . به معنی خانه های عنکبوت . || ج ِ حقه . || ج ِ حَق . (منتهی الارب ). حقها. سزاها. پاداشها. واجبات : دولت حقوق من بتمامی ادا کندهرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم . مسعودسعد.اگر مواضعحقوق ب
محقوقلغتنامه دهخدامحقوق . [ م َ ] (ع ص ) لایق . درخور. اندرخور. زیبا. سزاوار، یقال هو محقوق به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، محقوقون . (مهذب الاسماء) : عفریتی آدمی وش محقوق اخیار و موثوق اشرار. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || راست و درست کرده شده . (غیاث ) (آنندراج )
ذوی الحقوقلغتنامه دهخداذوی الحقوق . [ ذَ وِل ْ ح ُ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحقان . حق وران . صاحبان حق .
حقوقفرهنگ فارسی عمید۱. دستمزدی که معمولاً بهصورت ماهیانه از سوی کارفرما به کارگر یا کارمند پرداخت میشود.۲. دانش شناسایی و بررسی قانون.