حقهبازفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاچهورمالیده، دغل، حقهساز، دوالباز، رند، شارلاتان، شعبدهباز، شیاد، کلاهبردار، کلک، محیل، مزور، مشعبد ۲. تخم جن، ناتو، ناقلا، متقلب ۳. نیرنگباز، هفتخط، پاردمساییده، بخوبر ۴. چاچولباز، زبانباز، پشتهمانداز، چاچول
پاکبازلغتنامه دهخداپاکباز. (نف مرکب ) مقامری که هرچه دارد بازد. آنکه هرچه دارد بازد : ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکبازنصفئی پرکن بدان پیر دوالک باز ده . سنائی . || آنکه در بازی دَغل نکند.مراقب حریف : <br
اکباشلغتنامه دهخدااکباش . [ اَ ] (ع ص ) ثوب اکباش ؛ جامه ای که رشته اش دوباره ریسند. (ناظم الاطباء). جامه ٔ هیچکاره . (ناظم الاطباء). || (اِ) ج ِ کَبْش . (منتهی الارب ). ج ِ کبش به معنی قچقار است و آن در سال چهارم باشد. (آنندراج ). ج ِ کَبْش . (اقرب الموارد). و رجوع به کَبْش شود.
عکباشلغتنامه دهخداعکباش . [ ع ِ ] (ع اِ) آهو که نخستین شاخ برآورده باشد. (منتهی الارب ). آهو که ابتدای برآمدن شاخش باشد پیش از آنکه بلند گردد. (از اقرب الموارد).
حقهبازیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بامبول، تزویر، حیله، زرق، سالوسی، شیادی، فریب، کلک، مکر ۲. شعبدهبازی، تردستی
حقهبازیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بامبول، تزویر، حیله، زرق، سالوسی، شیادی، فریب، کلک، مکر ۲. شعبدهبازی، تردستی