حفیرةلغتنامه دهخداحفیرة. [ ح َ رَ ] (اِخ ) آبی است بنوموجن بن ضباب را و بدانجا کوهیست که عمود نامند و بدین حفیره نسبت کنند و عمودالحفیرة گویند. (معجم البلدان ).
حفیرةلغتنامه دهخداحفیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) گو. گودال . کنده . مغاک . حفره . (اقرب الموارد). کریشک . || چاه . || (ص ) کنده . کاویده .
حفیرهلغتنامه دهخداحفیره . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات است و اهالی به کشاورزی و حشم داری گذران میکنند.را
حفیرهلغتنامه دهخداحفیره . [ ح ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری اهواز و پنج هزارگزی خاور راه آهن بندر شاهپور به اهواز. نا
حفیرةالعباسلغتنامه دهخداحفیرةالعباس . [ ح ُ ف َ رَ تُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) نامی از نامهای چاه زمزم است . (معجم البلدان ).
حفیرهلغتنامه دهخداحفیره . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات است و اهالی به کشاورزی و حشم داری گذران میکنند.را
حفیرهلغتنامه دهخداحفیره . [ ح ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری اهواز و پنج هزارگزی خاور راه آهن بندر شاهپور به اهواز. نا
حفیرةالعباسلغتنامه دهخداحفیرةالعباس . [ ح ُ ف َ رَ تُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) نامی از نامهای چاه زمزم است . (معجم البلدان ).