حفللغتنامه دهخداحفل . [ ح َ ] (ع اِ) انجمن . (مهذب الاسماء). گروه . جمع و گروه مردم . (منتهی الارب ).- جمعی حفل ؛ مردمی بسیار.- حفلی از ناس ؛ جمعی از مردم .
حفللغتنامه دهخداحفل . [ح َ ] (ع مص ) حفول . حفیل . احتفال . گردآمدن . (زوزنی ).جمع شدن . گرد آمدن گروه : حفل قوم ؛ مجتمع شدن آنان . || جمع شدن شیر و آب . پر شدن شیر در پستان .
تابانلغتنامه دهخداتابان . (نف ) (از تابیدن و تافتن ) روشن و براق . (آنندراج ). صفت مشبهه از مصدر تابیدن بمعنی روشنی دهنده و جلادار. (فرهنگ نظام ). بهی ّ (ملحض اللغات حسن خطیب )دز