حفایرلغتنامه دهخداحفایر. [ ح َ ی ِ ] (اِخ )نام آبی بنی قریظه را از سوی چپ حاجیان از کوفه در وادی موسوم به مهزول تا اصل جبل سوق . (منتهی الارب ).
حفایرلغتنامه دهخداحفایر. [ ح َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ حفرة. (منتهی الارب ). || ج ِ حفیرة. (اقرب الموارد). رجوع به حفره و حفیرة شود.
حفارةدیکشنری عربی به فارسیمنقار , اسکنه جراحي , بزورستاني , غضب , جبر , در اوردن , کندن , با اسکنه کندن , بزور ستاندن , گول زدن
ارمیالغتنامه دهخداارمیا. [ اَ / اِ / اُ ] (اِخ ) ارمیاء. نبی است . (منتهی الارب ). نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل . (برهان ). یرمیا. لفظ یرمیا یعنی یهوه بزیر می اندازد. وی پسر ح