حفاظفرهنگ مترادف و متضاد۱. پناه، پناهگاه، ملجا ۲. پرده، پوشش، ستر ۳. سقف، دیوار، نرده، میله ۴. عار، حمیت، مروت ۵. عفاف، پرهیزکاری
حفاظدیکشنری فارسی به انگلیسیawning, bulkhead, cap, fence, fender, guard, guardrail, harborage, lee, parapet, protection, protector, rampart, safeguard, screen, shield
حفاظلغتنامه دهخداحفاظ. [ ح ِ ] (ع مص ) محافظت . پیوسته بودن برکاری . پی کردن کاری را. مواظبت امری . || بازداشتن از چیزهای ناروا. || حفظ. نگهبانی . نگاهبانی کردن . نگاه داشتن . (
حفاظلغتنامه دهخداحفاظ. [ ح ُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حَفَظَة. (منتهی الارب ). رجوع به حافظ شود : ساز در آغوش هر سو مطربان زهره سوزنشتر مضراب
سپر 4shield 3واژههای مصوب فرهنگستان1. محفظهای فلزی که وسیلۀ الکترومغناطیسی را در آن قرار میدهند تا از برهمکنش الکترومغناطیسی با میدانهای وسایل دیگر جلوگیری شود 2. مادۀ جذبکنندهای که در اطرا
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یوسف بن الحکم بن عقیل بن مسعودبن عامربن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن قسی ، و هو ثقیف . مکنی به ابومحمد. ابن خلکان