هامهفرهنگ مترادف و متضاد۱. حشره ۲. خزنده ۳. تارک، چکاد، سر، فرقسر، کاسهسر، هباک ۴. رئیس، سرکرده ۵. جماعت، جمعیت، گروه، مردم ۶. اسب، باره
حامهلغتنامه دهخداحامه . [ م َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی آنرا یکی از بلاد افریقیه گفته که در اقلیم دوم و سوم واقع است . و در حاشیه نسخه ٔ بدل حمه و حمد و حمیه آمده است . رجوع به نزهة
هامهفرهنگ انتشارات معین(مِ یا مَ) [ ع . هامة ] (اِ.) 1 - سر هر چیز. 2 - پیشانی . 3 - فرق سر، تارک . 4 - رییس قوم ، مهتر.