حسالغتنامه دهخداحسا. [ ح َ ] (اِخ ) (ذو...) وادیی به ارض الشربةاز دیار عبس و غطفان . ابوزیار آرد: موضعی است از بنی عجلا در کوهی که «دفاق » نام دارد. (معجم البلدان ).
pushدیکشنری انگلیسی به فارسیفشار دادن، فشار، هل، زور، فشار با سر، فشاربجلو، تنه، فشردن، هل دادن، نشاندن، چیزی را زور دادن، با زور جلو بردن، شاخ زدن، یورش بردن
حسالغتنامه دهخداحسا. [ ح َ ] (اِخ ) (ذو...) وادیی به ارض الشربةاز دیار عبس و غطفان . ابوزیار آرد: موضعی است از بنی عجلا در کوهی که «دفاق » نام دارد. (معجم البلدان ).
حسالغتنامه دهخداحسا. [ ح َ ] (اِخ ) جائی به شام است نزدیک کرک ، و شاید که همان حُسا و ادیس به دیار غطفان باشد. (مراصد الاطلاع ).