حذللغتنامه دهخداحذل . [ ح َ ذَ ] (ع اِ) نوعی از حبوب و از آن نان سازند. (منتهی الارب ). نوعی از حبوب که بپزند و بخورند. (مهذب الاسماء). || کرانه ٔ دامن پیراهن . (منتهی الارب ).
حذللغتنامه دهخداحذل . [ ح َ ذَ ] (ع مص ) حذل عین ؛ افتادن مژه وروان شدن آب از آن و سرخ شدن و دمیدن جای مژه . (منتهی الارب ). ریزنده شدن مژه و سرخ شدن و دمیدن جای مژه . بریزیدن
حذللغتنامه دهخداحذل . [ ح ُ ] (ع اِ) اصل . (منتهی الارب ). || کرانه ٔ پیراهن و اِزار. رجوع به ماده ٔ قبل شود. || هو فی حذل امه ؛ او در کنار مادر خویش است . (از منتهی الارب ). |
حذللغتنامه دهخداحذل . [ ح َ ذَ ] (ع اِ) نوعی از حبوب و از آن نان سازند. (منتهی الارب ). نوعی از حبوب که بپزند و بخورند. (مهذب الاسماء). || کرانه ٔ دامن پیراهن . (منتهی الارب ).
حذللغتنامه دهخداحذل . [ ح َ ذَ ] (ع مص ) حذل عین ؛ افتادن مژه وروان شدن آب از آن و سرخ شدن و دمیدن جای مژه . (منتهی الارب ). ریزنده شدن مژه و سرخ شدن و دمیدن جای مژه . بریزیدن
حذللغتنامه دهخداحذل . [ ح ُ ] (ع اِ) اصل . (منتهی الارب ). || کرانه ٔ پیراهن و اِزار. رجوع به ماده ٔ قبل شود. || هو فی حذل امه ؛ او در کنار مادر خویش است . (از منتهی الارب ). |