حظدیکشنری عربی به فارسیقلا ب لنگر , زمين گير , انتهاي دم نهنگ , يکنوع ماهي پهن , داراي دو انتهاي نوک تيز , اصابت اتفاق , اتفاق , طالع , شانس , بخت , اقبال , خوشبختي
احترمدیکشنری عربی به فارسیپسند کردن , تحسين کردن , حظ کردن , مورد شگفت قراردادن , درشگفت شدن , تعجب کردن , متحير کردن , متعجب ساختن
حال کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به وجد آمدن، با نشاط شدن ۲. لذت بردن، محظوظ شدن، حظ کردن، احساس خوشی کردن
admiresدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسین می شود، حظ کردن، تحسین کردن، پسند کردن، مورد شگفت قراردادن، در شگفت شدن، تعجب کردن، متحیر کردن
admireدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسین، حظ کردن، تحسین کردن، پسند کردن، مورد شگفت قراردادن، در شگفت شدن، تعجب کردن، متحیر کردن
admiredدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسینش کرد، حظ کردن، تحسین کردن، پسند کردن، مورد شگفت قراردادن، در شگفت شدن، تعجب کردن، متحیر کردن