حظوةلغتنامه دهخداحظوة. [ ح َ / ح ُ وَ ] (ع اِ) بهره ٔ روزی . || تیر خرد بقدر ذراع که کودکان بدان بازی کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیر ناوکی . (مهذب الاسماء). || هر شاخ رسته
حظوةلغتنامه دهخداحظوة. [ ح ُ / ح ِ وَ ] (ع اِ) مرتبه . || بهره ٔ رزق . حِظَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
حظوةلغتنامه دهخداحظوة. [ ح ُ وَ ] (ع مص ) بهره مند شدن . بهره مند شدن و دولتی شدن . || ظفر یافتن بر چیزی . (منتهی الارب ).
حذوةلغتنامه دهخداحذوة. [ ح َذْ / ح ِذْ / ح ُذْ وَ ] (ع اِ) چرم پاره ای که وقت چرم بریدن کفشگران برآید و پیش آنها جمع گردد. (منتهی الارب ).
حذوةلغتنامه دهخداحذوة. [ ح ِذْ وَ ] (ع اِ) حذیا. عطیة. بخشش . || پاره ٔ گوشت . || مقابل . برابر. (منتهی الارب ). حذاء. حذو. حذة. حُذوة.
حذوةلغتنامه دهخداحذوة. [ ح ُذْ وَ ] (ع اِ) پاره ٔ گوشت . حذیة. || مقابل . برابر. (منتهی الارب ). حذاء. حِذوة. حذو. حذة.
حصوةدیکشنری عربی به فارسیسنگ فرش , سنگ فرش کردن , پينه دوزي , شن , ريگ , ماسه , سنگ مثانه , سنگريزه , شني , شن دار , متوقف کردن , درشن دفن کردن , شن پاشيدن
حشوةدیکشنری عربی به فارسیپرکردن , پرشدگي (دندان) , هرچيزيکه با ان چيزيرا پرکنند , لفاف , لا يي , پرکني , قيمه , گيپا , بوغلمه , چاشني , کهنه , نمد , استري , توده کاه , توده , کپه کردن ,
حظالغتنامه دهخداحظا. [ ح ُ /ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حظوة. تیرهای خرد بقدر ذراع که کودکان با آن بازی کنند. (آنندراج ). رجوع به حظوه شود.
حظیلغتنامه دهخداحظی . [ ح ِ ظا ] (ع اِ) بهره . حظو. ج ، احظ. جج ، اَحاظ. || ج ِ حُظوَة. (منتهی الارب ).
حظةلغتنامه دهخداحظة. [ ح ِ ظَ ] (ع اِ) مرتبه . || بهره ٔ رزق . || (مص ) بهره مند و دولتی شدن زن و شوی از یکدیگر. (منتهی الارب ). رجوع به حظوة شود.