لغتنامه دهخدا
حطب . [ ح َ ] (ع مص ) هیمه گردکردن . (منتهی الارب ). هیزم جمع کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). هیمه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). هیزم کشی کردن . (دهار). احتطاب . حَطَب َ فلاناً؛ هیمه برای او آورد یا هیمه برای او فراهم آورد. (منتهی الارب ). هیمه آوردن نزدیک کسی . (تاج المصادر ب