حضلغتنامه دهخداحض . [ ح َض ض / ح ُض ض ] (ع مص ) برانگیختن . (دهار) (ترجمان عادل ). برانگیختن کسی و جز آن . برانگیختن کسی را بر جنگ کسی . حِضّیضی ̍. حُضّیی . براوژولیدن بر کاری
حظدیکشنری عربی به فارسیقلا ب لنگر , زمين گير , انتهاي دم نهنگ , يکنوع ماهي پهن , داراي دو انتهاي نوک تيز , اصابت اتفاق , اتفاق , طالع , شانس , بخت , اقبال , خوشبختي
حضیضیلغتنامه دهخداحضیضی . [ ح ُض ْ ضی ] (ع مص ) برانگیختن کسی را بر جنگ کسی . حُض . (متن اللغة). رجوع به ماده ٔ قبل شود.