حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن مروان جشمی . از وافدین بر پیغمبر بوده است . (الاصابة ج 2 ص 21).
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حارث جعفی . پیغمبر را درک کرده است . (الاصابة ج 2 ص 62).
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن جندب ، مکنی به ابی جندب .صحابیست . (الاصابة ج 2 ص 18). رجوع به ابوظبیان شود.
حصینیلغتنامه دهخداحصینی . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابوبکر. از اولیا و صاحب کرامت بود و ابوالولید هاشم بن شعبان داستانی از وی نقل کرده است . قبرش در حصین کنار نهر خابور میباشد. (معجم ال
حصینانلغتنامه دهخداحصینان . [ ح ُص َ ] (اِخ ) محلی در بصرة. منسوب به حصین بن ابی الحر العنبری . (معجم البلدان ج 2) (فی خطط البصرة ص 200).
حصینةلغتنامه دهخداحصینة. [ ح َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث حصین . استوار. محکم . (غیاث ). درع حَصینة؛ زرهی محکم و استوار.
حصینیلغتنامه دهخداحصینی . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابوبکر. از اولیا و صاحب کرامت بود و ابوالولید هاشم بن شعبان داستانی از وی نقل کرده است . قبرش در حصین کنار نهر خابور میباشد. (معجم ال
حصینانلغتنامه دهخداحصینان . [ ح ُص َ ] (اِخ ) محلی در بصرة. منسوب به حصین بن ابی الحر العنبری . (معجم البلدان ج 2) (فی خطط البصرة ص 200).
حصینةلغتنامه دهخداحصینة. [ ح َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث حصین . استوار. محکم . (غیاث ). درع حَصینة؛ زرهی محکم و استوار.
حصینیلغتنامه دهخداحصینی . [ ح ُ ص َ ] (ص نسبی ) نسبت به حصین . و علی بن محمد حصینی بدین نسبت معروف است . (الانساب سمعانی ).