لغتنامه دهخدا
حسر. [ ح َ ](ع مص ) برهنه کردن . (منتهی الارب ). برهنه و آشکار کردن . برهنه کردن اندامی از اندامهای خویش . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برهنه کردن اندامی . (مهذب الاسماء). || رنجه کردن . (ترجمان عادل بن علی ). رنجانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). برنجانیدن . (زوز