حشیشیلغتنامه دهخداحشیشی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حشیش . حشیش کش . || منسوب به حشیش نام بطن های چندی از عرب است . (سمعانی ).
تمیزکاری پاششیblast cleaning, abrasive blast cleaningواژههای مصوب فرهنگستانتمیزکاری سطح با پاشش ذرات ساینده متـ . تمیزکاری سایشی abrasive cleaning
محدودۀ پاششیsplash zoneواژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از یک سازۀ دریایی که بهطور متناوب با موج و آبفشانی باد و جریانات کشندی خیس میشود
تمیزکاری پاششی مرکزگریزcentrifugal blast cleaningواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تمیزکاری سطح فلز که در آن از یک چرخ پرهدار پرسرعت برای پاشش ذرات ساینده با نیروی مرکزگریزی استفاده میکنند
حساسیلغتنامه دهخداحساسی . [ ح َس ْ سا ] (حامص ) حساسیت . حساس بودن . حساس شدن . حساسی سامعه . حساسی ذائقه و مانند آن . حساس بودن عضو مخصوص آن حس .
بوجالغتنامه دهخدابوجا. (اِ) گیاهی است که با بیش روید و تریاق وی است و از جمله ٔ زهرها و بیخ آن جدوار است . (بحر الجواهر). گویند حشیشی است که با بیش میروید. (فهرست مخزن الادویه ).
قنطاریونلغتنامه دهخداقنطاریون . [ ق َ ری یو ] (معرب ، اِ) حشیشی است تلخ مزه مقوی معده و این کلمه دخیل است . (اقرب الموارد). رجوع به قنطوریون شود.
خامانیطسلغتنامه دهخداخامانیطس . [ طِ ] (اِ) حشیشی باشد و آن را گلی است بنفش رنگ که شیرازیان آن را ماش دارو خوانند. یرقان را سود دارد و آن را کمافیطوس هم گفته اند. (برهان قاطع) (آنندراج ). صنوبرالارض . (اختیارات بدیعی ).
شقدةلغتنامه دهخداشقدة. [ ش ِ دَ ] (ع اِ) حشیشی است بسیارپیه و بسیارشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گیاهی نیک پرشیر. (از ناظم الاطباء) (از مخزن الادویه ).
سفانیلغتنامه دهخداسفانی . [ س َ ] (اِ) حشیشی است که به عربی رعی الابل خوانند. دانه ٔ آن همچون دانه ٔ مورد باشد و اندک حلاوتی دارد و گویند غیر از شترهر حیوانی دیگر که بخورد بمیرد خصوصاً جانوران زهردار و طبیخ آن موی را سیاه کند. (برهان ) (آنندراج ).