حشیشلغتنامه دهخداحشیش . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 35هزارگزی باختر زرند و 9هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق . ناحیه ای است واقع در
حشیشلغتنامه دهخداحشیش . [ ح َ ] (ع اِ) گیاه خشک . (دهار) (مهذب الاسماء). گیاه خشک و شبیه به خشک شده نباتیست که بر روی زمین پهن نبوده باساق باشد و بحد ثمنش نرسد. اصار. ایصر. تن .
هشیشلغتنامه دهخداهشیش . [ هََ ] (ع ص ) آنکه از سؤال خواهندگان خوش و شاد گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هش بش شود. || مرد سست اندام و نرم . (از اقرب الموارد). ه
حشیش بزرقطونالغتنامه دهخداحشیش بزرقطونا. [ ح َ ؟ ](ع اِمرکب ) بنکو. اسپغول . اسفرزه . اسپرزه . قارانی . یارق . فسلیون . برغوثی . اسفیوش . بقله ٔ مبارکة. ختل . حشیشةالبراغیث . صاحب اختیار