حشوةدیکشنری عربی به فارسیپرکردن , پرشدگي (دندان) , هرچيزيکه با ان چيزيرا پرکنند , لفاف , لا يي , پرکني , قيمه , گيپا , بوغلمه , چاشني , کهنه , نمد , استري , توده کاه , توده , کپه کردن ,
حشوةلغتنامه دهخداحشوة. [ ح ُ وَ / ح ِ وَ ] (ع اِ) امعاء. آنچه در شکم است از آلات غذا. رودگانی . حشوه ٔ بطن ؛ آلات شکم . (محمودبن عمر ربنجنی ).روده ها. (منتهی الارب ). || یقال فل