حشددیکشنری عربی به فارسیجمعيت , ازدحام , شلوغي , اجتماع , گروه , ازدحام کردن , چپيدن , بازور وفشارپرکردن , انبوه مردم , رشک , حسد , حسادت , حسد بردن به , غبطه خوردن , ايل وتبار , گروه
حشادلغتنامه دهخداحشاد. [ ح َ ] (ع اِ) زمین نرم . (مهذب الاسماء). زمین سخت . زمین سخت که بر آن باران اندک روان گردد. (آنندراج ). || زمین نرم که تا باران بسیار نبارد جاری نشود. (م