جالب النوملغتنامه دهخداجالب النوم . [ ل ِ بُن ن َ ] (ع اِ مرکب ) سنگی سرخ و صاف است چنانکه در شب حوالی خود راروشنی دهد. حاملش خواب بسیار کند. (نزهة القلوب ).
حجر باهلغتنامه دهخداحجر باه . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی گوید نوعی سنگ که حاملش را آرزوی به جماع کم نشود. (نزهة القلوب ).
حجرالحماریلغتنامه دهخداحجرالحماری . [ ح َ ج َ رُل ْ ح ِ ی ی ] (ع اِمرکب ) در حوصله ٔ خر میباشد. حاملش از احتلام ایمن بود. و اسهال باز دارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
حجرالسملغتنامه دهخداحجرالسم . [ ح َ ج َ رُس ْ س َم م ] (ع اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی گوید: مانند سنگ جزع است اما نه جزع است . و در هر مجلسی که آن سنگ بود اگر زهر حاضر کنند آن سنگ در حر
مالاریالغتنامه دهخدامالاریا. (فرانسوی ، اِ) تب لرز. تب لرزه . نوبه . تب آجامی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرضی عفونی که حاملش نوعی میکرب از راسته ٔ جانوران یک سلولی و جزو هاگ دا