patchدیکشنری انگلیسی به فارسیپچ، وصله، تکه، قطعه زمین، مشمع روی زخم، مدت، زمان معین، وصله ناجور، مسخره، وصله کردن، وصله دوزی کردن، تعمیر کردن، بهم جور کردن
حشفلغتنامه دهخداحشف . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) خرمای بد. خرمای زبون و تباه . خرمای جلک . (مهذب الاسماء). بدترین خرما. خرمای ضعیف بی خسته یا خشک . و در مثل است : حشفاً و سوءکیلة. (منت
حشفةلغتنامه دهخداحشفة. [ ح َ ش َ ف َ ] (ع اِ) سر کلاه نره . ختنه گاه مردم . دور ختنه گاه مردم . (مهذب الاسماء). سر نره . مافوق ختان . زبر ختان . سر شرم مرد و آن از بالای ختان با
کیلةلغتنامه دهخداکیلة. [ ل َ ] (ع اِمص ) پیمایش . اسم مصدر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).اسم است از کال . (از اقرب الموارد). || نوع و هیأت پیمایش . (ناظم الاطباء). نوع ، و گو