حسیبتواژهنامه آزادحسيب.[حَ] (ع ص، اِ) شماركننده. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل) (منتهى الارب). شمارگر. حسابكننده. (غياث). شمارگير. (منتهى الارب). شمرنده. شماركن. (السامى فى الاسام
حسیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. کافی ۲. محاسب ۳. والا گهر ≠ بدنژاد ۴. بزرگمنش، بزرگوار ۵. فاضل، باکمال ۶. دادوستد، معامله ۷. شمار، شماره
بی حسیبلغتنامه دهخدابی حسیب . [ ح َ / ح ِ ] (ص مرکب ) بی حساب : متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجهند با ما سخنان بی حسیبت . سعدی (طیبات ).رجوع به حساب و بی حساب شود.
حرکاتلغتنامه دهخداحرکات . [ ح َ رَ ] (ع اِ) ج ِ حرکت . (دهار). حرکتها. جنبشها. جنبیدن ها. مقابل سکنات : حرکاتش همه رهه هنر است برم از جان من عزیزتر است . عنصری .متناسبند و موزون
متناسبلغتنامه دهخدامتناسب . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) مشابه و مانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فراخور. جور. سازوار.هماهنگ . موافق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شعار و دث
متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] (ع ص ) روی آورنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی آورده . (ناظم الاطباء). روی به جانبی کرده . روی به سوی چ
دلفریبلغتنامه دهخدادلفریب . [ دِ ف َ ] (نف مرکب ) دل فریبنده . فریبنده ٔ دل . از راه برنده ٔ دل به کشی و خوشی وزیبایی . رباینده ٔ دل به زیبائی و کمال و جمال و جز آن (حالت و صفت شخ