حسونلغتنامه دهخداحسون . [ ح َس ْ سو ] (ع اِ) پرنده ای است که در اندلس آن را ابوالحسن گویند و مصریانش ابوزقایه یا ابوسقایه گویند. (صبح الاعشی ج 2 ص 76).
حصونلغتنامه دهخداحصون . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حصن . (ترجمان عادل ). دزها. دژها. قلعه ها : معاقل و حصون هند بر دست لشکر او زیر و زبر گردید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 41
حسون براقیلغتنامه دهخداحسون براقی . [ ح َس ْ سو ن ِ ب ُ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حسن . درگذشته ٔ 1332 هَ . ق . او راست : تاریخ کوفة که در 1357هَ . ق . در نجف به تصحیح محمد صادق بحرالعل
حسونهلغتنامه دهخداحسونه . [ ح َس ْ سو ن َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ نواوی مدرس حقوق در مصر. متولد 1255 هَ . ق . و در 1343 هَ . ق . درگذشت . او راست : سلم المسترشدین . (هدیة العارفین ج 1
حسون براقیلغتنامه دهخداحسون براقی . [ ح َس ْ سو ن ِ ب ُ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حسن . درگذشته ٔ 1332 هَ . ق . او راست : تاریخ کوفة که در 1357هَ . ق . در نجف به تصحیح محمد صادق بحرالعل
حسونهلغتنامه دهخداحسونه . [ ح َس ْ سو ن َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ نواوی مدرس حقوق در مصر. متولد 1255 هَ . ق . و در 1343 هَ . ق . درگذشت . او راست : سلم المسترشدین . (هدیة العارفین ج 1
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن حسون مصری سخاوی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به عمادالدین و مشهور به قوی و سخاوی . رجوع به عمادالدین سخاوی شود.