حسن سندوبیلغتنامه دهخداحسن سندوبی . [ ح َ س َ ن ِ س َ] (اِخ ) او راست : ترجمه ٔ احوال ابوحیان توحیدی که در سال 1347 هَ . ق . چاپ شده است . (ذریعه ج 4 ص 149).
حجللغتنامه دهخداحجل . [ ح َ ج َ ] (اِخ ) ابن فضلة. شاعری است . جاحظ شعر او را چنین آورده است :جاء شقیق عارضاً رمحه ان بنی عمک فیهم رماح .(البیان والتبیین چ حسن سندوبی 1932 م .
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نضلة. وی از شعراء عرب است و این بیت او راست :اذا کنت فی قوم عدی لست منهم فکل ماعلفت من خبیث و طیب .(از البیان والتبیین چ حسن سندوبی ج 3
غداملغتنامه دهخداغدام . [ غ ُ ] (اِخ ) ابن شتیر، معاصر حجاج بود و هنگامی که حجاج به قتیبةبن مسلم نوشت : آدم جعدی را پیش من بفرست وی غدام بن شتیر را فرستاد. رجوع به البیان و التب
غدیرلغتنامه دهخداغدیر. [ ] (اِخ ) نام اسب شریح بن الاحوص از بنی جعفربن کلاب . (البیان و التبیین چ قاهره به اهتمام حسن سندوبی ج 3 ص 47).
وائللغتنامه دهخداوائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن حجرالحضرمی . مؤلف تاج العروس آرد: وائل بن حجربن ربیعة و یعرف بالقیل روی عاصم بن کلیب عن ابیه عنه - انتهی . پیغمبرصلی اﷲ علیه و آله و س