حسنلولغتنامه دهخداحسنلو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، 35هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر، 6هزارگزی شوسه ٔ گرمی - اردبیل . کوهستانی ، معتدل
حسنلولغتنامه دهخداحسنلو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان ، 54هزارگزی جنوب باختری قیدار، 41هزارگزی راه مالرو عمومی . کوهستانی ، سردسیر.
حسنلولغتنامه دهخداحسنلو. [ ح َس َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه 22هزارگزی باختر هشتیان 14هزارگزی جنوب راه ارابه رو قلعه ٔ رش بالا و 4هزارگزی مرز ترکی
حسنویهلغتنامه دهخداحسنویه . [ ح َ ] (اِخ ) یکی از شاگردان کندی فیلسوف عرب بوده است . (ابن الندیم ). و رجوع به عیون الانباء جزء1 ص 208 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیپسک ص 376 شود.
حسنویلغتنامه دهخداحسنوی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) عبدالصمدبن عبدالرحمان مکنی به ابوصالح . رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 202 شود.
حسنویلغتنامه دهخداحسنوی . [ ح َ ن َ وی ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم . مکنی به ابوالفرج . رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 203 شود.
حسنلیلغتنامه دهخداحسنلی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ده کوچک از دهستان قمرود بخش حومه ٔ شهرستان قم در 63هزارگزی قم ، 9هزارگزی شوسه ٔ قم به تهران . ساکنین این قریه 200 تن از طایفه ٔ شاهسو
حسنویهلغتنامه دهخداحسنویه . [ ح َ ] (اِخ ) یکی از شاگردان کندی فیلسوف عرب بوده است . (ابن الندیم ). و رجوع به عیون الانباء جزء1 ص 208 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیپسک ص 376 شود.
حسنویلغتنامه دهخداحسنوی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) عبدالصمدبن عبدالرحمان مکنی به ابوصالح . رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 202 شود.
حسنویلغتنامه دهخداحسنوی . [ ح َ ن َ وی ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم . مکنی به ابوالفرج . رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 203 شود.
حسنلیلغتنامه دهخداحسنلی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ده کوچک از دهستان قمرود بخش حومه ٔ شهرستان قم در 63هزارگزی قم ، 9هزارگزی شوسه ٔ قم به تهران . ساکنین این قریه 200 تن از طایفه ٔ شاهسو