حسنةلغتنامه دهخداحسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (اِخ ) مکنی به ام شرحبیل ، زوجه ٔ سفیان بن معمر. از صحابیان و مهاجرات حبشه است . او با شوی و پسران خود پیش از هجرت به مدینه مهاجرت کرده ان
حسنةلغتنامه دهخداحسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (اِخ ) عابده ای بوده است معروف . و ازمحمدبن قدامه روایت است که : وی نعمت دنیا واگذاشت وروی به عبادت نهاد روزها روزه گرفتی و شبها را زنده د
حسنةلغتنامه دهخداحسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (ع حامص ) نیکی . نیکوئی . (ترجمان عادل ). ثواب . مقابل گناه . کردار نیک . کار نیکو. کار نیک . مقابل سیئة. مزد. کار خیر. عمل خیر. نیکوکاری
حسنةلغتنامه دهخداحسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث حسن . نعت مؤنث از حُسن . نیک . نیکو. خوب : امراءة حسنةالمرأی ؛ زنی خوبروی . نکومنظر. رائقه . مقابل قبیحة. و مقابل سیئة. و م
حسنةلغتنامه دهخداحسنة. [ ح َس َ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به اصطخر نزدیک بیضاء. || کوهها میان صعده و عشر از ارض یمن . || نام کرانه ٔ بزرگ از کوه اجاء. (معجم البلدان ). یکی از
حَسَنَةًفرهنگ واژگان قرآنعملي است که مورد رضاي خداي سبحان باشد(حسن عبارت است از هر چيزي که بهجت و شادابي آورد و انسان به سوي آن رغبت کند )
pekingeseدیکشنری انگلیسی به فارسیپکن، پکنی، ساکن شهر پکن، زبان و لهجه مردم پکن، سگ کوچک ودست اموز چینی
حَسَنَاتِفرهنگ واژگان قرآنجمع حسنه به معني عملي که مورد رضاي خداي سبحان باشد(حسن عبارت است از هر چيزي که بهجت و شادابي آورد و انسان به سوي آن رغبت کند )
شامیلغتنامه دهخداشامی .[ ] (اِخ ) تیره ای است از قبیله ٔ حسنة (احسنة). و آن یکی از قبایل سوریه است . (از معجم قبایل العرب ).