حسناتلغتنامه دهخداحسنات . [ ح َ س َ ] (ع اِ) نیکوئیها. ج ِ حسنة. اعمال خیر. مقابل سیئات . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی دشوار تو آسان شد و آسان تودشوار (
حَسَنَاتِفرهنگ واژگان قرآنجمع حسنه به معني عملي که مورد رضاي خداي سبحان باشد(حسن عبارت است از هر چيزي که بهجت و شادابي آورد و انسان به سوي آن رغبت کند )
حسنادیکشنری عربی به فارسیصحيح است , خوب , بسيار خوب , تصويب کردن , موافقت کردن , اجازه , تصويب , چشمه , جوهردان , دوات , ببالا فوران کردن , روامدن اب ومايع , درسطح امدن وجاري شدن , تندر
ارومشلغتنامه دهخداارومش . [ ] (اِ) تأویل این خبر آن باشد که حسنات بر اعواض کنند یعنی اعواض آلام او (ظالم ) بردارند و بمظلوم دهند، چه بادله ٔ عقل درست شده است که بعمل کسی دیگری ر