حسبیلغتنامه دهخداحسبی . [ ح َ ] (اِخ )شمس الدین سامی آرد: یکی از شعرای عثمانی است و در قرن دهم هجری میزیسته . نامش حسین است پدرش در بودین سمت امیرالامیرائی داشت و کشته شد. شخص ع
حسبیلغتنامه دهخداحسبی . [ ح ِ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به حِسبَة. امور حسبی و حسبیة، کارهائی که در عهده ٔ محتسب است . رجوع به حسبة و محتسب شود.
حسبی الغتنامه دهخداحسبی ا. [ ح َ یَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مرا خدای کافی است . مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیه ٔ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لاا
حسبی و کفیلغتنامه دهخداحسبی و کفی . [ ح َ وَ ک َ فا ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مخفف حسبی اﷲ وکفانی . بسنده و کافی است مرا خدا. اﷲ حسبی و کفی .
حسبیةلغتنامه دهخداحسبیة. [ ح ِ بی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از فِرَق میان عیسی و محمد(ص ). (ابن الندیم ).
حسبیةلغتنامه دهخداحسبیة. [ ح ِ بی ی َ ] (ع ، ص نسبی ) تأنیث حسبی . امور حسبیة. منسوب به حسبه . رجوع به حسبه شود.
حسبی الغتنامه دهخداحسبی ا. [ ح َ یَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مرا خدای کافی است . مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیه ٔ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لاا
حسبی و کفیلغتنامه دهخداحسبی و کفی . [ ح َ وَ ک َ فا ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مخفف حسبی اﷲ وکفانی . بسنده و کافی است مرا خدا. اﷲ حسبی و کفی .
حسبیةلغتنامه دهخداحسبیة. [ ح ِ بی ی َ ] (ع ، ص نسبی ) تأنیث حسبی . امور حسبیة. منسوب به حسبه . رجوع به حسبه شود.
حسبیةلغتنامه دهخداحسبیة. [ ح ِ بی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از فِرَق میان عیسی و محمد(ص ). (ابن الندیم ).