حسان عجملغتنامه دهخداحسان عجم . [ ح َس ْ سا ن ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) لقب خاقانی است . رجوع به حسان العجم شود.
حسان العجملغتنامه دهخداحسان العجم . [ ح َس ْ سا نُل ْ ع َ ج َ ](اِخ ) لقبی است که به خاقانی شَروانی میدهند. گویندبه علت اینکه در مدیحه ٔ حضرت رسول (ص ) مانند حسان بن ثابت قصاید بسیار
حسن عاملیلغتنامه دهخداحسن عاملی . [ ح َ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن حسن بن نجم الدین اعرج عاملی کرکی امامی ، ملقب به بدرالدین و درگذشته ٔ 933 هَ . ق . او راست : شرح شاطیبه جزریة
حسن عاملیلغتنامه دهخداحسن عاملی . [ ح َ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد حایینی شیعی امامی . درگذشته ٔ 1135 هَ. ق . رجوع به حسن بن علی بن احمد عاملی حایینی شود.
حسین عاملیلغتنامه دهخداحسین عاملی . [ ح ُ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد فتونی (افتونی ) همدانی . متولد در کربلا و متوفی پس از 1278 هَ . ق . 1861/م . او راست : منظومه ٔ «الدوحةا
حسین عاملیلغتنامه دهخداحسین عاملی . [ ح ُ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به حسین حارثی شود و حسین کرکی و حسین مشغری و حسین محفوظ شود.
حسان العجملغتنامه دهخداحسان العجم . [ ح َس ْ سا نُل ْ ع َ ج َ ](اِخ ) لقبی است که به خاقانی شَروانی میدهند. گویندبه علت اینکه در مدیحه ٔ حضرت رسول (ص ) مانند حسان بن ثابت قصاید بسیار
مدح سرایلغتنامه دهخدامدح سرای . [ م َس َ ] (نف مرکب ) مدحت سرای . مدیحه گو. مدحتگر. شاعر مداح . که به شعر کسی را بستاید و مدح کند : از خلقت تو مدح سرایان تو ای شاه در خانه همه روزه
گویالغتنامه دهخداگویا. (نف ) مرکب از گوی (گفتن ) + الف پسوند فاعلی . گوینده . که سخن گفتن تواند. مقابل گنگ و اخرس که ناگویا است . سخن گوینده . ناطق . دارای قوه ٔ نطق . (از برهان
خاقانیلغتنامه دهخداخاقانی . (اِخ ) افضل الدین بدیل ابراهیم بن علی خاقانی حقایقی شَروانی ملقب به حسان العجم یکی از بزرگترین شاعران و از فحول بلغای ایران است . لقب حسّان ُالعَجَم را
امانلغتنامه دهخداامان . [ اَ ] (ع مص ) ایمن شدن . (مصادر زوزنی ). بی ترس و بیم گردیدن . بی بیمی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). زنهاری . (منتهی الارب ) (بهار