حسافةلغتنامه دهخداحسافة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه بیفتد از خرما. (مهذب الاسماء). آنچه فرو ریزد از خرمای تباه شده از درخت از پوستهای خرما. || خشم . || کینه . دشمنی . (منتهی الارب )
حافةدیکشنری عربی به فارسیلبه , کنار , حاشيه , پرکردن , لب , طاقچه , برامدگي , مرز , خط الراس , خرپشته , نوک , مرز بندي کردن , شيار دار کردن , ديواره , قاب عينک , دوره دار کردن , زهوارگذ
حافةلغتنامه دهخداحافة. [ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حائف ، بمعنی ستمگر. || (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ).
تحسیفلغتنامه دهخداتحسیف . [ ت َ ] (ع مص ) تحسیف تمر؛ جدا کردن آن از حُسافة [ خرمای تباه و فاسد ]. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تحسیف شارب ؛ ستردن موی بروت . (شرح قاموس ) (من
حسالهلغتنامه دهخداحساله . [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) سیم . || سونش سیم . (منتهی الارب ). حسافة. || سبوس جو و جز آن . حثالة. پوست جو که ریزیده شده باشد. || ردی از هر چیز. || خشاره ٔ مردم