ناصرخسرولغتنامه دهخداناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (حکیم ...) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین . از شاعران قوی طبع و
پیشلغتنامه دهخداپیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشید
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) جمشیدبن مسعودبن محمودبن محمد کاشانی . محیط طباطبائی در مقاله ٔ خود بعنوان «غیاث الدین جمشید» چنین آرد: غیاث الدین جمشید پسر مسعو
حساب جمللغتنامه دهخداحساب جمل . [ ح ِ ب ِ ج ُم ْ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمارش به وسیله ٔ حروف ابجد که در هشت جمله ٔ «ابجد» «هوز« »حطی » «کلمن « »سعفص « »قرشت » «ثخذ« »ضظغ» ج
شمارلغتنامه دهخداشمار. [ ش ُ ] (اِ) حساب . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : چون شمار آید بی رنج بیک ساعت بر تو بشمارد یک خانه پر از ارزن . ف