حزینةلغتنامه دهخداحزینة. [ ح َ ن َ ] (اِخ ) شاعر معروف به «خانم قرائت » و «درةالعلماء». او راست : دیوانی که در زمان حیات ناظم در 1332 هَ . ق . در تهران چاپ شده است . (ذریعه ج 9 ص
حزینفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندوهگین، غمناک، غمانگیز ۲. حزنآور، حزنانگیز ≠ شاد، مشعوف ۳. غمین، محزون، متاسف، محزون، مغموم، ملول، نژند
حبینةلغتنامه دهخداحبینة. [ ح ُ ب َ ن َ] (ع اِ) اُم حبین . العظایة. (قطر المحیط). جانورکی است کلان شکم مشابه حرباء و آن را ام حبین نیز گویند. (آنندراج ). و در منتهی الارب آن را حب
peakingدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا رفتن، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن
آسیهلغتنامه دهخداآسیه . [ ی َ ] (ع ص ،اِ) تأنیث آسی . حزینه . زنی اندوهگین . || خاتنه . آلت ختنه کردن . || زن بجشک . (ربنجنی ). طبیبه . ج ، اَواسی ، آسیات . || ستون . (ربنجنی )
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن سهل بن السدی الطائی المنبجی الشاهد المقری ٔ النحوی الأطروش ، مکنی به ابوالحسن . ابن عساکر ذکر او در تاریخ دمشق آورده است .
دستبندلغتنامه دهخدادستبند. [ دَ ت َ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بازیی است مجوس را که دست یکدیگر را گرفته به دور هم می چرخند همچون رقصیدن . (از اقرب الموارد). قسمی بازی که عرب آنرا دَع
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن یونس المرادی النحاس النحوی المصری مکنی به ابوجعفر. یکی از فضلاء زمان خویش است و او را تصانیف سودمند است از جمله :