حزنلغتنامه دهخداحزن . [ ح َ ] (اِخ ) ابن الحارث العنبری . پدر محجن است . جاحظ داستانی درباره ٔ او آورده است . (البیان و التبیین ج 3 ص 246).
حزنلغتنامه دهخداحزن . [ ح َ ] (اِخ ) راهی است میان مدینة و خیبر که در «المغازی » واقدی در جنگ خیبر و مرحب یاد شده است . (معجم البلدان ).
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مرقعبن سعدبن حارث ازدی غامدی . ابن کلبی گوید: وی بوفادت نزد پیغمبر آمد. ابن ماکولا او را یاد کرده و ابن امیر نیز وی را استدراک نموده است . (الاصابة ج 1 قسم 1 ص <span class="hl" dir="l
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ] (ع مص ) فرا خویشتن کشیدن چیزی را بچوپ سرکج . فرا خویش کشیدن چیزی بچوگان . || برگردانیدن از چیزی . خم کردن چوب . خمانیدن . || بازداشتن . (منتهی الارب ).
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ج َ ] (ع مص ) کژ شدن . کج گردیدن . کژی . اعوجاج . خمیدگی . || کج گردیدن چیز. || اقامت گزیدن در خانه . || بخیلی کردن بچیزی . (از منتهی الارب ).
حزنهلغتنامه دهخداحزنه . [ ح َ زَ ن َ / ح َ ن َ ] (ع اِ) حَزَن . زمین ناهموار. زمین درشت . زمین ستبر. سنگلاخ .
حزنهلغتنامه دهخداحزنه . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار شکر برادران بارق در ازد یمن . (معجم البلدان ). و در مراصدالاطلاع تصحیف شده است .
حزنهلغتنامه دهخداحزنه . [ ح َ زَ ن َ / ح َ ن َ ] (ع اِ) حَزَن . زمین ناهموار. زمین درشت . زمین ستبر. سنگلاخ .
حزن بنی جعدهلغتنامه دهخداحزن بنی جعده . [ ح ِ ن ِ ب َ ج َ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است و گفته اند که حزن غاضرة میان این حزن و حزن بنی یربوع واقع است . (معجم البلدان ).
دارالحزنلغتنامه دهخدادارالحزن . [ رُل ْ ح َ زَ ] (ع اِ مرکب ) وادی اندوهناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). رجوع به بیت الحزن شود.
متحزنلغتنامه دهخدامتحزن . [ م ُ ت َح َزْ زِ ] (ع ص ) اندوهگین . (آنندراج ). دلتنگ و غمگین و اندوهگین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحزن شود.
متقحزنلغتنامه دهخدامتقحزن . [ م ُ ت َق َ زِ ] (ع ص ) افتنده از بیتابی زد و کوب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به پشت افتاده و ساقط شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقحزن شود.
محزنلغتنامه دهخدامحزن . [ م ُ ح َزْ زَ ] (ع ص ) اندوهگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندوهگین شده و دلتنگ شده . (ناظم الاطباء).
محزنلغتنامه دهخدامحزن . [ م ُ ح َزْ زِ ] (ع ص ) اندوهگین کننده . (از منتهی الارب ). هرآنچه سبب اندوه و آزردگی میگردد. (ناظم الاطباء).