حزملغتنامه دهخداحزم . [ ح َ ] (اِخ ) (بنو...) طائفه ای از عرب که در اثر شعری از احوص مورد غضب دولت اموی واقع گشته و اموال ایشان مصادره گردید. این ظلم تا شصت سال ادامه داشت تا آ
حزملغتنامه دهخداحزم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی کعب انصاری . ابوداود طیالسی گوید که عبدالرحمان ابن جابراز حزم روایت دارد، ولیکن جز حبان کسی او را یاد نکرده است . (الاصابة ج 2 ص 7
هضملغتنامه دهخداهضم . [ هََ / هَِ ] (ع اِ) زمین پست هموار. || شکم رودبار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکم دریا. ج ، اهضام ، هضوم . (منتهی الارب ). || بخور. (اقرب الموا
هضملغتنامه دهخداهضم . [ هََ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر گروهی . || فروآمدن بر گروهی . (منتهی الارب ). || شکستن . (اقرب الموارد). || ستم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ||
حزم الرقاشیلغتنامه دهخداحزم الرقاشی . [ ح َ م ُرْ رَ ] (اِخ ) نام جائیست و در شعر آمده است . (معجم البلدان ).
حزم الضبابلغتنامه دهخداحزم الضباب . [ ح َم ُض ْ ض َ ] (اِخ ) طائفه ای از ولد عمروبن معاویةبن کلاب باشند. (معجم البلدان ). و رجوع به حزم ابیض شود.
حزم ابیضلغتنامه دهخداحزم ابیض . [ ح َ م ِ اَ ی َ ] (اِخ ) از بلاد الضاب است . (معجم البلدان ). رجوع به حزم الضباب شود.
حزم الانعمینلغتنامه دهخداحزم الانعمین . [ ح َ م ُل ْ اَ ع َ م َ ] (اِخ ) نام جائیست که در شعر ابومنصور بروایت مراربن سعید آمده است . (معجم البلدان ).
حزم خزازیلغتنامه دهخداحزم خزازی . [ ح َ م ُ خ َزْ زا ] (اِخ )نام جائیست که درشعر ابن رقاع بنقل ازهری آمده است . (معجم البلدان ).
حزم الرقاشیلغتنامه دهخداحزم الرقاشی . [ ح َ م ُرْ رَ ] (اِخ ) نام جائیست و در شعر آمده است . (معجم البلدان ).
حزم الضبابلغتنامه دهخداحزم الضباب . [ ح َم ُض ْ ض َ ] (اِخ ) طائفه ای از ولد عمروبن معاویةبن کلاب باشند. (معجم البلدان ). و رجوع به حزم ابیض شود.
حزم ابیضلغتنامه دهخداحزم ابیض . [ ح َ م ِ اَ ی َ ] (اِخ ) از بلاد الضاب است . (معجم البلدان ). رجوع به حزم الضباب شود.
حزم الانعمینلغتنامه دهخداحزم الانعمین . [ ح َ م ُل ْ اَ ع َ م َ ] (اِخ ) نام جائیست که در شعر ابومنصور بروایت مراربن سعید آمده است . (معجم البلدان ).
حزم خزازیلغتنامه دهخداحزم خزازی . [ ح َ م ُ خ َزْ زا ] (اِخ )نام جائیست که درشعر ابن رقاع بنقل ازهری آمده است . (معجم البلدان ).